-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 22:28
برادر شخصی به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟" پل سرش را به علامت تائید تکان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 خردادماه سال 1389 00:11
سلام خوبین ؟ اومدم که بگم من هنوز هستم و ابراز وجود کنم خداحافظ
-
روزمرگی
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388 22:32
سلام یه روزی قرار بود من توی این وبلاگ حرفها و درد دلامو بنویسم اما این روزمرگی چنان منو مشغول کرده که وقتی برای اینکار نذاشته و حدود 1 سال و اندی هست که چیزی توی وب لاگم ننوشتم . نمی دونم بتونم بازم بیام اینجا و چیزی بنویسم ، اما خوب امشب فرصتی شد که بیام یه سر بزنم و یه کم حرف بزنم . - توی ماه رمضون شب 19 یه چیزی از...
-
اندر حکایت عاشق و معشوق
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1387 09:48
شعر « آزار » اثر سیمین بهبهانی: یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم چون بنده در...
-
ملاقات با خدا
سهشنبه 1 مردادماه سال 1387 12:33
پسر کوچکی تصمیم گرفت به ملاقات خدا برود و چون می دانست راه درازی را در پیش دارد مقداری کلوچه و نوشیدنی در چمدان گذاشت و سفرش را آغاز کرد. هنوز راه درازی را نرفته بود که در پارک چشمش به پیرزنی افتاد که روی صندلی نشسته بود و خیره به پرندگان نگاه می کرد. پسرک کنار پیرزن نشست و چمدانش را باز کرد. می خواست چیزی بنوشد که...
-
کار جدید
شنبه 15 تیرماه سال 1387 10:24
سلام به همه دوستان عزیز خیلی خوشحالم بیشتر از اونی چیزی که فکر ش رو بکنین . بعد از مدتها انتظار شاید حدود 3 سال بلاخره اسمم برا یه شرکت نیمه دولتی در اومد و اگه خدا بخواد از فردا اونجا مشغول به کار می شم و از این شاخه به اون شاخه پریدن خلاص می شم (البته همه کارایی که تا الان داشتم به هم ربط داشته ) . و اینو مدیون...
-
سم
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 09:23
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند. عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند...
-
نشان لیاقت عشق
سهشنبه 7 خردادماه سال 1387 09:44
فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مامور دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات با پایتخت فرستاده شدند....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 10:52
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سالروز شهادت مظلومانه اسوه زنان عالم زهرای اطهر را به همه دوستان تسلیت می گم سلام همیشه دلم می خواد یه وب لاگ شاد داشته باشه اما گاهی اینقدر دل آدم پر از درد می شه که هر کاری می کنه نمی تونه شاد بنویسه . به نظرتون نامردی کردن یعنی چی ؟ یعنی یه حرفی رو بزنی و سر قولت نباشی یعنی تا آخر حرفی...
-
تعطیلات
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1387 11:28
با سلام خدمت همه ی دوستان عزیز امیدوارم که تعطیلات به همه ی شما خوش گذشته باشه . (می دونم که خیلی از تعطیلات گذشته و مزش هم رفته ولی خوب ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س) چند روز قبل از تعطیلات مجبور شدم مامانم رو ببرم تهران برا یه عمل کوچولوی قلب .که خیلی خسته شدم و روحیه ام حسابی به هم ریخته بود اما این مسافرت چند...
-
بهارانه
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 09:52
سلام بهار با تمام زیبائیهاش داره از راه می رسه فقط ۱۴ روز دیگه مونده . البته توی شهر ما که چند روزه بوی بهار رو حس می کنی . شیراز همیشه بهارش زودتر می رسه . چنان هوا بهاری شده که آدم دلش می خواد همش بخوابه . این موقع که می شه همه رو در تکاپو برا استقبال از فصل قشنگ بهار می بینی یکی خونه تکونی می کنه یکی خرید عید رو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 10:01
فقیر و ثروتمند جوان ثروتمندی نزد یک روحانی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. روحانی او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره را می بینی؟ آدم هایی که می آیند و می روند و گدایی که در خیابان صدقه می گیرد... بعد آینه ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی. - خودم را می بینم....
-
مانا خانوم
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 08:52
دوستان گلم سلام خوبین انشاءالله ؟ قراره پست این دفعه کاملاْ اختصاصی نوشته بشه . در مورده یکی از دوستامه که دیشب از بس غر زد که چرا در مورده من توی وب لاگت چیزی نمی نویسی منم ایندفعه فقط برای اون و از اون می نویسم . دیشب طبق قرار قبلی که از موقع تغییر شغل بین بچه ها گذاشتیم رفتیم یه کم قدم زدیم کلی خندیدیم (البته...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 13:14
دوستان عزیز سلام اول از مادر همکارم بگم که طفلی مادرش فوت کرد و خیلی ناراحت شدم نه برای مادرش برای خودش که مدتیه خیلی بد بیاری آورده . حالا از خودم بگم که این روزا حسابی خوشحالم . خیلی اتفاقای خوب دورو برم می گذره . اولا که خونمون رو که داشتیم درستش می کردیم تمام شد و اگه خدا بخواد امروز جابه جا می شیم . دوم اینکه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 دیماه سال 1386 12:11
سلام دوستان خوب بعد از چند ماه که از پائیز و زمستون می گذره بلاخره چشم ما شیرازیها به رحمت الهی روشن شده و 2-3 روزه که داره بارون می باره البته نه اون بارونی که هر سال می بارید انگار آسمون حیفش می آد یه ذره آب به زمین خشک بباره و کشاورزا رو خوشحال کنه . البته اینو بگم که من شیرازی نیستما ساکن شیراز هستم ولی خوب چون 27...
-
عرض تبریک
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1386 09:59
عید سعید قربان بر همه دوستان عزیز مبارک البته فردا شب هم شب یلداست نمی دونم باید اونو هم تبریک بگم یا نه آخه قبلنا شب یلدا رو تبریک نمی گفتن و فقط دور هم جمع می شدن و شب چره می کردن و مادر بزرگ و پدر بزرگا قصه می گفتن و تفال به حافظ می زدن اما از وقتی پدیده ای به اسم اس ام اس اومده همه شب یلدا رو به هم تبریک می گن....
-
لذت زندگی
دوشنبه 26 آذرماه سال 1386 12:34
اگر شب برای خوابیدن مشکلی دارید، فقط به یاد افرادی بیفتید که جایی برای خوابیدن ندارند. اگر در محل کار روز بدی را سپری کرده اید، به فکر فردی باشید که بیش از سه ماه است که بیکار است. اگر از تیره شدن رابطه خود با فردی که دوستش دازید مایوس هستید، به افرادی فکر کنید که هرگز نفهمیده اند دوست داشتن و متعاقبا دوست داشته شدن...
-
با فکر عمل کنیم
شنبه 24 آذرماه سال 1386 13:38
روزی گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت، تا به چراگاهش برسد. گوساله بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد. روز بعد سگی از آن جا می گذشت. از همان راه استفاده کرد، و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوسفند راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد تا از آن راه عبور کنند. مدتی بعد انسان ها...
-
تنوع
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1386 13:05
اصولا من آدم تنوع طلبی هستم . ممکنه هراز گاهی تغییر قالب رو ببینین پس تعجب نکنین . چند روز پیش مرخصی گرفتم که مامانم رو ببرم دکتر اما بارون می اومد و نشد بریم منم از فرصت استفاده کردم و رفتم به دوستای قدیمی سر زدم . از قبل هم با چند تای دیگشون قرار گذاشته بودم که بریم خونه یکیشون . جاتون خالی خیلی خوش گذشت بعد از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 13:11
هواللطیف خیلی وقته زندگیم تکراری شده انگار همش شده صبح از خواب بیدار شدن بعد اومدن سر کار و بعد هم برگشتن و کارای عقب افتاده رو انجام دادن .دلم لک زده برای یه کوهنوردی اکیپی ، یا رفتن به دشت و بیابون یا حتی رفتن به خونه فامیل . یادم رفته که یه روزایی برای خودم هم وقت می ذاشتم و تفریح می رفتم . همه می گفتن خوش به حالت...
-
تنهایی
جمعه 25 آبانماه سال 1386 20:50
هوالواحد 9 سال تمام توی یه محیط شاد و شلوغ و پر از جنب و جوش کار کنی اما بعد از اینهمه سال همه چیز بر بـاد بره و مجـبور بشی بری توی یه محیـط ساکت و خـلوت که فقط خودت باشی و کار . می تونین تصور کنین که چقدر وحشتناکه ؟ حتی اگه یه مدیر خوب هم داشته باشی که با همه سازت راه بیاد ، بازم جبران اون تنهایی و کسلی رو نمی کنه ....
-
توکل
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 22:19
یا مسبب الاسباب نمی دونم تا حالا شده ناامید بشین و هرچی به خدا التماس می کنین مشکلتون حل نمی شه ؟ تا جایی که حتی به وجود خدا شک کنید که نکنه نیست و حرف ما رو نمی شنوه . اما اینو باور کنین که توی بدترین شرایط و بدترین لحظات تنها کسی که به فکر ما هست و ما رو می بینه و تلاش برای از بین بردن مشکلمون می کنه وجود نازنین...
-
طبیعت زیبا
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 23:13
هوالطیف چند روز پیش به عنوان آخرین روزایی که هوا خوب هست با یه عده از دوستام زدیم به دل طبیعت . طبیعتی که جان و دل آدمی رو صفا می ده و انسان رو به تفکر و اندیشه درباره وجود خدا وا می داره . تفکر در مورد دست قدرت مندی که تونسته دنیای به این قشنگی رو با این نظم و هماهنگی کنار هم بچینه که ما از اون کمال استفاده و لذت رو...
-
یا حق
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1386 23:01
سلام به همه دوستان با همت یک دوست خوب بلاخره تصمیم گرفتم منم وب لاگمو راه بندازم .یا حق